بهترین مربی فوتبال دنیا چه خصوصیتی دارد؟ از نظر فنی درجه یک است و به تیم شخصیت میدهد. روانشناسی برجسته است و در عین رابطه نزدیک با بازیکنان، کاری میکند که در زمین برایش جان بدهند. نوگراست و سبک خودش را به فوتبال جهان معرفی میکند. موفقیتاش مقطعی نیست و نمیگذارد اشتهای تیم تمام شود. بازیخوانی برجسته است، کلید مقابله با پیچیدهترین تاکتیکهای حریف را در جیبش دارد و البته میتواند برای باشگاه جام بیاورد. شمار محدودی از مربیان تاریخ فوتبال تمامی اینها را دارند.
یورگن کلوپ این همه است و چیزی فراتر.
شاید بتوان گفت عملکرد او بیشتر از آن که شبیه مربیان باشد، به “پیامبری” در دنیای فوتبال میماند. ماجرا فقط این نیست که مردان او عالی بازی میکنند؛ قضیه این است که انگار کلوپ با حضور در هر باشگاهی، ژنتیک افراد را دستکاری میکند و منتهای این شاهکار را میتوان در لیورپول دید.
او در روزهای نخست حضور در لیورپول گفت ما باید از “شکاکان” به “باورمندان” تبدیل شویم و این کار را هم کرد. جردن هندرسون، کاپیتان لیورپول میگوید همین که کلوپ از در باشگاه وارد شد، همه چیز تغییر کرد.
حتی در این وقفه ۳۰ ساله قهرمانی در لیگ فوتبال انگیس که همه از آن صحبت میکنند، لیورپول سه بار قهرمان جام حذفی، چهار بار قهرمان جام اتحادیه، دو بار قهرمان لیگ قهرمانان اروپا، یک بار قهرمان جام یوفا، سه بار قهرمان سوپر جام اروپا و یک بار قهرمان باشگاههای جهان شد؛ و البته چهار بار هم نایب قهرمان لیگ برتر فوتبال.
لیورپول قبل از کلوپ هم پرافتخارترین تیم انگلیس در اروپا بود و قهرمانی عجیب و غریب سال ۲۰۰۵ در فینال استانبول هنوز هم یکی از “دراماتیکترین” شبهای فوتبال دنیا است.
لیورپول با رافا بنیتس قهرمان اروپا شد و تا یک قدمی قهرمانی در لیگ برتر انگلیس هم پیش رفت؛ تیم عالی بازی میکرد اما کماکان (منهای بازی استانبول) پاهایش روی زمین بود.
مربی موفق بعدی برندان راجرز بود. راجرز یکی از بهترین مربیان دنیا است. در اسکاتلند با سلتیک درخشید و حالا هم لستر را به تیمی مخوف و بالانشین در جدول لیگ برتر تبدیل کرده است.
اگر پای استیون جرارد در آن صحنه معروف مقابل چلسی نلغزیده بود و آن باخت دردناک مقابل تیم ژوزه مورینیو پیش نمیآمد، به احتمال فراوان قهرمانی قرمزها ۳۰ سال طول نمیکشید. با این فرض لیورپولی که لوئیز سوارز، مهارنشدنی را در اختیار داشت قهرمان میشد؛ اما کماکان پاهای تیم روی زمین بود.
مردی که لیورپول را به پرواز درآورد، ۸ اوت ۲۰۱۵ وارد آنفیلد شد؛ در حالی که تیم در رتبه دهم لیگ بود و خودش هم پس از ترک دورتموند استراحت میکرد.
او در کمتر از ۵ سال و تنها با ۷۲ میلیون پوند (بله ۷۲ میلیون پوند که در بازار امروز نه پول یک ستاره که پول یک مدافع خوب است) لیورپول را به چنین تیمی تبدیل کرد؛ کاری فراتر از معجزه در فوتبال روز دنیا و به خصوص در لیگ ثروتمند فوتبال انگلیس.
یورگن کلوپ فقط یک مربی برجسته نیست، او تمام باشگاه و شاید بتوان گفت شهر را تغییر میدهد. داستان او فقط ارائه فوتبال “هوی متال” که به عنوان “برند” خودش ثبت شده نیست. کار کلوپ را نباید فقط به “پِرِس کردن” حیرتانگیز بازیکنان حریف تقلیل داد. هنر او فقط این نیست که میتواند از اعجوبهای مثل لیونل مسی یک “بیکاره” در آنفیلد بسازد و شکست ۰-۳ مقابل بارسلونا در بازی رفت را با پیروزی ۰-۴ عوض کند. کلوپ جادویش را نه فقط در تیم که در کل شهر میدمد.
او وقتی به دورتموند رفت، با تمامی گروههای طرفداری عمده باشگاه جلسه گذاشت و یک بار که نمایندههای یکی از این گروهها در ترافیک گیر کردند، ساعتها منتظرشان ماند. در دورتموند هم مثل لیورپول او تا تمام ورزشگاه را “دیوانه تیم” نکرد، آرام ننشست.
کاریزمای یورگن کلوپ محدود به مصاحبههای مطبوعاتی بسیار بامزه و حرکات احساسیاش در کنار زمین نمیشود.
کارستن کارمر، مدیرکل دورتموند میگوید، اگر یکی از حامیان مالی دورتموند در مورد تمدید قرارداد، مردد میشد، احتمالا خود کلوپ دست به کار میشد و تلفن میزد.
او که در دوران حضور کلوپ ۷ سال مدیر بازاریابی باشگاه بود، کلوپ را نه یک مربی که یک “سلاح” میداند: “یورگن کلوپ رویای یک آدم اهل بازاریابی است و میتواند برای اندیشههایش چهرهای انسانی پیدا کند… او یک سلاح است. به تعدادی از اسپانسرهای باشگاه شخصا تلفن میزد و بعد تمام آنها قرادادشان را تمدید کردند.”
کاری که لیورپول برای کلوپ کرد
یورگن کلوپ بی تردید گمشده لیورپول و کلید طلایی این تیم برای بازگشت به گذشته طلاییاش بود؛ اما این معادله از سوی دیگر هم کار میکند.
یورگن کلوپ با هر معیاری “نابغه دنیای مربیگری” است. او ماینتز را برای اولین بار به بوندسلیگا رساند. دورتموند را به یکی از جذابترین تیمهای اروپا بدل کرد و با این تیم در سال ۲۰۱۱ قهرمان بوندس لیگا شد و سال بعد از آن هم دوگانه (قهرمانی لیگ و جام حذفی) را تصاحب کرد.
دوست دوران کودکی کلوپ داستانی حیرتانگیز از استعداد مربیگری او تعریف میکند. زمانی که آنها در ۱۱ سالگی سوار بر اتومبیل، عازم شرکت در یک مسابقه محلی بودند: “از رادیوی ماشین گزارش آخرین بازی اشتوتگارت در بوندسلیگا پخش میشد… یورگن نوجوان شروع به تحلیل تاکتیک اشتوتگارت کرد و پیشنهاد داد برای تغییر بازی تعویضهایی انجام شود. لحظاتی بعد، گزارشگر تعویضهایی را اعلام کرد و پیشبینی کلوپ کاملا درست از آب درآمد.”
اما کلوپ مردی بود که قبل و حتی اوایل حضور در لیورپول به باخت در فینال معروف بود. او در دورتموند فینال لیگ قهرمانان را به بایرن مونیخ باخت. سال ۲۰۱۶ در فینال جام اتحادیه به منچستر سیتی باخت و در فینال لیگ اروپا به سویا.
شاید بتوان باخت به رئال مادرید در فینال دو فصل قبل لیگ قهرمانان را هم در این دستهبندی قرار داد؛ هرچند که بیانصافی است که بدون اشاره به خطای خشن سرخیو راموس که محمد صلاح را در اوایل بازی، بیرون فرستاد و اشتباهات “مضحک” لوریس کاریوس، از آن بازی گذر کرد.
اما کلوپ هم همراه با لیورپول پوست انداخته است و دیگر مردی نیست که بازنده فینالها باشد. او در فینال فصل گذشته لیگ قهرمانان اروپا به معنای واقعی کلمه به تاتنهام و مربی برجستهاش مائوریتسیو پوچتینو، اجازه نفس کشیدن نداد.
حالا سخت بتوان لیورپول و یورگن کلوپ را جدای از هم تصور کرد و همچنین مشکل بتوان برآورد دقیقی از تاثیر آنها بر روی هم داشت. همانطور که نمیتوان به این سئول پاسخ داد: “وقتی مایکل شوماخر سوار فراری قرمز رنگش شد، کدامشان تاثیر بیشتری روی موفقیت دیگری داشت؟”
BBCعلی آخوندان